معنی رعشه دار - جستجوی لغت در جدول جو

رعشه دار

لغت نامه دهخدا

روزه دار

کسی که روزه گرفته، روزه گیر، صائم

فرهنگ فارسی عمید

ریشه دار

هر گیاهی که ریشه دارد، کنایه از شخص اصیل و نجیب، بااصل و نسب

فرهنگ فارسی عمید

گوشه دار

آنچه گوشه یا زاویه دارد، کنایه از سخن آمیخته به طعنه، کنایه از گوشه نشین، برای مثال که از گوشه داران در این گوشه کیست / که بر ماتم آرزوها گریست (نظامی۵ - ۹۰۱)

فرهنگ فارسی عمید

تیشه دار

در اصطلاح بنایان بنائی که گل و بوته از آجر برآرد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)

لغت نامه دهخدا

رشته دار

(گُ دَ / دِ)

متعلق و منسوب و دارای خویشی و قرابت و علاقه. (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

ریشه دار

(پَ رُ تَ / تِ)

دارای ریشه. گیاهی که دارای ریشه است، دارای جراحت. دارای ریش. مجروح. ریشدار. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، جامه ای که طره ها و رشته های آویزان دارد. (یادداشت مؤلف) ، دارای سابقه و اصل و بیخ: اختلاف من با او ریشه دار است، اصیل. عریق. دارای نژاد و نسب و تبار

لغت نامه دهخدا

ریسه دار

دارای رشته و نوار جمع ریسه داران. یا ریسه داران گیاهانی که اندام رویشی آنها از ریسه به وجود آمده است. گیاهانی که ساختمان سلول آنها از سلولهای ساده و یک نواختی بنام ریسه میباشد تالوفیتها

فرهنگ لغت هوشیار

رعیت دار

حافظ و نگهبان رعیت، پادشاه و حاکم

فرهنگ لغت هوشیار

گوشه دار

آنچه دارای گوشه است زاویه دار، آمیخته بطعن و طنز کنایه آمیز، گوشه نشین منزوی: که از گوشه داران درین گوشه کیست ک که بر ماتم آرزو ها گریست ک (شرفنامه نظامی)

فرهنگ لغت هوشیار

لاشه دار

گران سنگین وزین

فرهنگ لغت هوشیار

رعشه ناک

لرزه ناک لرزان ارزان، آنچه تولید رعشه کند

فرهنگ لغت هوشیار

گوشه دار

سخن همراه با طعنه و کنایه، زاویه دار

معنی رعشه دار - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما